يادداشت سردبير٬ شماره ۵٢
تراژدى آفريقاى جنوبى
و درسهاى آن براى طبقه کارگر
سياوش دانشور

آيا در کشورى که نامش با جنبش ضد آپارتايد رقم خورده است راسيسم در اشکال غير قانونى احيا ميشود؟ آنهم نه تحرک اکس نژادپرستان "سفيد"٬ بلکه عروج خارجى ستيزان "سياه" که نيروى خود را مانند فاشيسم و راسيسم در ادوار تاريخ از محروميت و بيکارى و نابودى اجتماعى طبقات پائين جامعه ميگيرد! بعد ١۴ سال از پايان رسمى نظام آپارتايد در سال ١٩٩۴ امروز آفريقاى جنوبى شاهد سوزاندن کارگر مهاجرى است که تنها "جرم"اش اينست که متولد زيمبابوه و مالاوى و موزامبيک و سومالى است !

بيش از دو هفته است که در محلات حاشيه نشين آلکساندرا٬ کايه ليتشا٬ لانگا و حلبى آبادهاى دوربان و ژوهانسبورگ٬ صحنه هاى دهشتناک رواندا و کنيا تکرار ميشود. تفاوتها شايد دراينست که در رواندا و کنيا و سومالى جنگ فرقه اى و قومى و مذهبى نظم نوينى دريچه کشتار همسايه توسط همسايه بود و در آفريقاى جنوبى خارجى ستيزى و راسيسم کلاسيک جوامع سرمايه دارى. اما روشها و سبعيت اعمال شده يکى است. ديروز در رژيم آپارتايد و دولت نژاد پرست سفيد٬ سياه پوستان قرنطينه و کشتار ميشدند٬ امروز در زير سايه حکومت برآمده از کنگره ملى آفريقا شاهد کشتار کارگران مهاجر هستيم و شعار شوم "خارجيان را بيرون کنيد!" را ميشنويم. دراين تعرضات نژادپرستانه که تصوير ژوهانسبورگ را به شهرى جنگ زده تبديل کرد دستکم ۵٠ نفر از مهاجرين به قتل رسيدند. عده اى را بعد از تکه پاره کردن با ضربات چاقو و چماق نيمه زنده به سبک کوکلس کلانها سوزاندند. هزاران نفر از کارگران مهاجر جانشان را برداشتند و فرار کردند. تنها کشور موزامبيک ٢٠٠٠٠ شهروند فرارى آفريقاى جنوبى را پذيرفته است. صليب سرخ در مناطق مرزى ايستگاههاى بحران و مراکز پذيرش برپا کرده است. يک مهاجر ۴۵ ساله موزامبيکى که ساکن کمپ غير رسمى ديکاسوله درنزديکى جرميستون بوده در بيمارستان صحرائى صليب سرخ روز يکشنبه در مرز موزامبيک چنين گفت؛ "آنها پاى برادرم را قطع کردند و او را کشتند. سپس آنها پسر کوچولويش را در آتش سوزاندند. همسايه ها آمدند و به من گفتند که بايد فرار کنم چون آنها خارجيان را ميکشند. آنها سوال نميکنند٬ تنها پنجره ها را ميشکنند و منزل مردم را به آتش ميکشند. من وحشت کردم. من قبول ميکنم که آنها پسرم را امشب يا فردا صبح کشته اند. من نميتوانم برگردم چون آنها من را ميکشند ... او ناچار شده است همسرش که اهل آفريقاى جنوبى است و فرزند چهارساله اش را در زيرزمين قايم و فرار کند." آتش زدن آلونک ها٬ حمله به مغازه ها٬ شليک به مهاجرين٬ و حمله دسته جمعى با چماق و چاقو و تبر و اعمال خشونت بالا صحنه هاى دهشتناک اينروزها در محلات حاشيه نشين ژوهانسبورگ است. تعداد زيادى از مهاجرين به کليساها و مساجد و ادارات دولتى و مراکز پاسگاههاى پليس پناه برده اند که در مواردى در همين امکان مورد حمله قرار گرفتند و به قتل رسيدند. گزارشى از نورد هوک اشاره ميکند که از روز جمعه گذشته مهاجرين سوماليائى در محله "ماسى فوملله" مورد هدف اوباش قرار گرفتند. مغازه ها و اماکن شان داغان شد و مورد حمله سبعانه قرار گرفتند. بنا به گزارش روز شنبه صليب سرخ در ژوهانسبورگ٬ بيش از ٢۵٠٠٠ نفر در اثر حملا ضد خارجى دو هفته اخير آواره شدند. فرار از هر سو به طرف مرزهاى آفريقاى جنوبى نتيجه اين اوضاع بوده است. برخى گزارشها با احتساب ميزان آوارگان در مرزهاى بوتسوانا و موزامبيک و زيميابوه و پناه بردن به مناطقى که ممکن است امنيت اش بيشتر باشد٬ از "آوارگى وسيع" اسم ميبرند. از نلسون ماندلا رئيس جمهور سابق تا تابو امبکی رئیس جمهور فعلى آفریقای جنوبی و سران کنگره ملى آفريقا، موج حملات هفته های اخیر علیه کارگران مهاجر در این کشور را محکوم و آن را "اقدامی شرم آور" توصیف کرده اند.
آنچه در آفريقاى جنوبى امروز رخ داده است ربط چندانى به سنت ضد آپارتايد دراين کشور ندارد بلکه نتيجه عملکرد نظام سرمايه دارى دراين کشور است. نظامى که مستقل از اينکه سردمدارانش "سفيد" باشند يا "سياه"٬ قوم پرست باشند يا ليبرال٬ مذهبى باشند يا مونارشيست٬ دمکرات باشند يا ديکتاتور٬ نميتواند بنا به ماهيت نابرابر خود راسيسم و خارجى ستيزى و تبعيض و خشونت را بازتوليد نکند. ايران اسلام زده و موقعيت مهاجرين افغانى يک نمونه آشناى ديگر است. استدلالها هم از هرسو کلاسيک اند. عده اى ميگويند "دلیل خشونت ها، بیکاری و خشم عده ای است که معتقدند حضور مهاجران در بازار کار باعث شده که کاریابی برای آنها مشکل تر شود." نکته و استدلال آشنائى که همه جاى جهان پرچم تبليغات و حملات راسيستى به مهاجرين است. خود گروههاى چماقدار ميگويند "آنها (يعنى مهاجرين) خواهران ما را ميبرند٬ مواد مخدر ميفروشند٬ کارهاى ما را گرفتند"! و شعار ميدهند "خارجيان را بيرون کنيد!" ادله ها و شعارى که در همه جاى جهان قطبنماى راسيستها و فاشيستها است و جنايتات و آدمکشى هاى هولناک زير اين پرچم صورت گرفته است. مانند هميشه٬ بورژوازى راسيست و فاشيست٬ نيرويش را از قربانيان سرمايه دارى ميگيرد؛ محرومان و لگدمال شدگانى که در فقدان يک افق مستقل و انسانى و کارگرى براى مقابله با تبعيض و نابرابرى٬ مقابله با فقر و بيکارى و زندگى لجنى که بورژوازى برايشان درست کرده است را زير پرچم وارونه و ارتجاعى و ضد کارگرى و ضد بشرى بخشى ديگر از بورژوازى صورت ميدهند.

درسهاى آفريقاى جنوبى براى جنبش کارگرى
 
اول٬ تابو امبکی رئیس جمهور آفریقای جنوبی و حزب حاکم که تاريخ مبارزات شکوهمند ضد آپارتايد را پشت سر دارد٬ حق دارند اين رويدادها را "شرم آور" بخوانند و براستى شرم آوراند. اما اطلاق "شرم آور" به بحران اخير حق مطلب را بيان نميکند. شرم آورتر اوضاعى است که بيکارى و فقر و گرسنگى و زندگى در حلبى آبادها و حاشيه شهرها به تعداد زيادى انسان محروم تحميل کرده است. شرم آورتر حاکميت سرمايه و سياستهاى نظام آپارتايد طبقاتى و حکومت سرمايه است که جنايات راسيستى اخير گروههاى اوباش تنها يک نتيجه جانبى اش است. اينکه کليد دار اين نظم شرم آور و تبعيض گر و استثمارگر چه کسى است ثانوى است. تا به نتايج مشقت بار اين نظام براى توده وسيع کارگر و مردم محروم مربوط است٬ اينجا تفاوت بورژواى ديروز نژاد پرست و بورژواى ميراثدار جنبش ضد آپارتايد محو ميشود.

دوم٬ سنت هاى اعتراضى و تجارت تاريخى پس انداز نميشوند. اگر رويدادهاى اخير در اذهان زيادى يک تراژدى محسوب ميشود تنها دليلش اينست که اين جنايات در کشورى رخ ميدهد که حکومت آن کارنامه يک مبارزه طولانى و جهانى برعليه شناخته شده ترين و معروف ترين حکومت آپارتايد نژادى را پشت سرخود دارد. اما همزمان اين حقيقت برجسته ميشود که نبايد به جامعه و تاريخ و تجارب تاريخى نستالژيک و غير پراتيک برخورد کرد. اگر يک سنت سياسى و مبارزاتى در يک جامعه و در متن جنبشهاى مادى و اجتماعى بازتوليد نشود٬ خيلى ساده نيروهاى واقعى ضد تبعيض و يا لااقل بخشى از آنان٬ ميتوانند در متن بى افقى و بى آلترناتيوى٬ ارتجاعى ترين عقايد ضد کارگرى را پرچم "اعتراض" خود قرار دهند. مذهب و ناسيوناليسم و نژادپرستى تاريخا پرچمهائى بودند که در دوره هاى متفاوت نيروى خود را از ميان طبقات محروم گرفته اند و اعتراض برحق آنها به وضعيت موجود را به بيراهه برده اند. وجود مستمر و بازتوليد شونده يک تمايل قوى ضد تبعيض و ضد نابرابرى در يک جامعه سرمايه دارى بدون وجود يک جنبش انتقادى و پراتيکى سوسياليستى و کارگرى غير ممکن است.
  
سوم٬ اين رويدادها براى هزارمين بار نشان داد که براى طبقه کارگر و مردم محروم آسمان سرمايه همه جا يک رنگ است. اساس تبعيض و نابرابرى و استثمار و فقر و فلاکت و گرسنگى و ندارى و بيمارى و دهها مشقت ديگر فرض و داده اين نظام است. کارگر و سوسياليسم در جائى که نفس هويت و حرمت انسانى اش لگد مال شده است٬ ناچار و ملزم است براى گشودن راهش پرچم الغى اين بى حرمتى و بى هويتى را برفرازد تا بتواند با نفى آن مبارزه طبقاتى را بسط دهد. نفى حکومت آپارتايد يا حل يک مسئله ملى و يک تبعيض معين٬ اگرچه در خود براى کمونيسم مهم و حياتى است٬ اما به پايه هاى نظامى که شالوده اش تبعيض و نابرابرى است دست نميبرد. درعين حال براى هزارمين بار ثابت شد که رهائى از مشقات آپارتايد و تبعيض خشن نژادى با رهائى از نظامى که اساس آن تبعيض و نابرابرى است يکى نيست و اتفاقا در مهد همين نظام که سکه ضد آپارتايد به نامش زده شده است ميتواند چه جناياتى سربرآورد. کارگران براى رهائى خود و آزادى کل جامعه از هر نوع ستم و تبعيض و استثمار و نابرابرى تنها و تنها به راه حل سوسياليستى خود نياز دارند. بدون اين راه حل و جنبشى اجتماعى و مادى و قدرتمند در مقابل کل نظم سرمايه دستاوردهاى پيشين بسادگى ميتوانند به تاريخ ملحق شوند.
 
چهارم٬ چند ميليون کارگر مهاجر در آفريقاى جنوبى نميتوانند با اين تحرکات راسيستى و انتشار عکس هولناک جسد سوخته شده يک قربانى در صفحات اول روزنامه ها فرار کنند. حکومت آفريقاى جنوبى نيز نميتواند سياستش را بر "خارجى ستيزى" بنا کند و به پاکسازى قومى و قانونى برگردد. ارتش که امروز ناجى "امنيت ملى" شده است و همينطور دولت حزب حاکم کنگره ملى کماکان با سوالات واقعى و حل نشده مانند فقر و بيکارى و بيسوادى و حاشيه نشينى و گانگستريسم و جنايت روبرو است که تاکنون پاسخى براى آن نداشته اند. راه حل واقعى تراژدى آفريقاى جنوبى را بايد در جنبش کارگرى و کمونيستى اين کشور و آزاديخواهان ضد نژادپرست جستجو کرد که در همين روزها طى تظاهراتها و اجتماعاتى واکنش نشان داد. هرچند اين واکنش ابدا در مقياس اهميت اين تراژدى نبود. کنگره ملى آفريقا با نفى حکومت آپارتايد يک پيروزى درخشان بدست آورد و نقطه پايانى بر يک دولت و حکومت رسما نژادپرست گذاشت. زمينه اجتماعى پايان حکومت آپارتايد تنها جنبش جهانى ضد آپارتايد نبود. خود حکومت آپارتايد و ادامه آن براى بورژوازى مقرون به صرفه نبود و "خطر چپ" را بيش از پيش در سالهاى آخر خاطر نشان ميکرد. سازشى در متن پايان حکومت آپارتايد صورت گرفت که دولت پيشين رسما ملغى شد و سرمايه دارى جديد آفريقاى جنوبى پايه هايش را روى سابقه و شهرت جنبش ضد آپارتايد و نلسون ماندلا بنا نهاد. در همان روز شيرين پيروزى معلوم بود که از اين تاريخ به بعد عموما "سياهان" نيستند که مورد سرکوب دولت نژاد پرست قرار ميگيرند بلکه طبقه کارگر است که بايد تاوان بازسازى آفريقاى جنوبى جديد را بپردازد و براى دولت "خودى" جانفشانى کند.

منصور حکمت در يادداشت کوتاهى در ستون اول نشريه انترناسيونال بدنبال انتخابات آفريقاى جنوبى در سال ١٩٩۴ نوشت؛

"انتخابات آفريقاى جنوبى يکى از وقايع مهم دوران معاصر است. شايد براى بعضى چنين ارزيابى اى نه فقط غلوآميز، بلکه از يک قلم کمونيستى و آنهم در نشريه اى که دموکراسى را به ريشخند ميگيرد غير منتظره بنظر برسد. انتخابات آفريقاى جنوبى به انتظارات عدالت خواهانه توده وسيع مردم سياه پوست جامه عمل نخواهند پوشاند. شکاف طبقاتى با اين انتخابات کاهش نخواهد يافت. اوضاع رفاهى و معيشتى توده کارگر و زحمتکش نه فقط بهبود نخواهد يافت، بلکه چه بسا براى دوره اى، با احساس ناامنى سرمايه داران و فرار سرمايه ها، حتى ابعاد محروميت بيشتر شود. تا آنجا که به طبقه کارگر برميگردد محتمل ترين حالت بمباران شدن توسط درخواستهاى فداکارى از جانب دولت "خودى" و رئيس جمهور شکنجه شده و زندانى کشيده "خودى" است. دوران ماه عسل توده هاى مردم با کنگره ملى آفريقا طولانى نخواهد بود. مبارزه و کشمکش طبقات، مواجهه منافع و انتظارات متقابل و متفاوت از "آفريقاى جنوبى جديد"٬ ANC    را به يک تعيين تکليف سريع با خود و البته با سازمانهاى کارگرى راديکال خواهد کشانيد. از پيش معلوم است که کدام بخش جامعه در آفريقاى جنوبى جديد خود را با چماق نظم و منفعت ملى مواجه خواهد يافت.

اينها همه فرض ماست. آنچه به اين انتخابات ارزش ميدهد اينست که حرمت فردى و مدنى اکثريت محروم يک جامعه را به آنها باز پس ميدهد. کارگر تنها بعنوان انسان آزاد، انسان برسميت شناخته شده، ميتواند براى رهايى کل جامعه برخيزد. مادام که در نظامى هويت انسانى اوليه توده کارگر و زحمتکش قانونا زير سوال است، که در آفريقاى جنوبى، ايران اسلامى، عربستان سعودى و اسرائيل و کليه رژيمهاى قومى، نژادى و مذهبى؛ آشکارا چنين است، امر سوسياليسم به امر اعاده شخصيت و حرمت حقوقى و مدنى انسانها گره ميخورد. پايان رسمى آپارتايد و راسيسم قانونى در آفريقاى جنوبى يک نقطه روشن در دنياى واپسگراى امروز است ."

امروز بعد از ١۴ سال از حکومت "دولت خودى" سرمايه بار ديگر معلوم شده است که سرمايه دارى و معضلات اجتماعى ناگزير اين نظام قربانيانش را از طبقه کارگر و محرومترين بخشهاى جامعه ميگيرد. در فقدان يک آلترناتيو کارگرى و وجود يک جنبش قوى عدالتخواهانه که بالانس انسانى جامعه را نگهدارد٬ بورژوازى حتى در مفتخرترين سنگرهايش تنها ارتجاع و کثافت و جنايت توليد ميکند. تراژدى آفريقاى جنوبى همين را تاکيد ميکند و بر ضرورت پاسخ واقعى و سوسياليستى طبقه کارگر دراين کشور تاکيد دارد.*